شب هشتم ؛ حضرت علی اکبر (علیه السلام)
حضرت علی اکبر یکی از فرزندان امام حسین (ع) است ، مادرش لیلی دختر اَبی مُرَه بن عُروَه بنِ مسعود ثقفی است . کنیه حضرت علی اکبر ، ابوالحسن می باشد.
تاریخ دقیق ولادت آن حضرت معلوم نیست و سن او را در هنگام شهادت ۱۸ ، ۱۹ ، ۲۵ یا ۲۸ سال گفته اند.
همسر گرامی ایشان از فرزندان امام حسن (ع) بود جد مادری ایشان یعنی عُروه بنِ مسعود یکی از بزرگان و سادات صدر اسلام بود که در سال هشتم یا نهم هجرت مسلمان شد و به دستور پیامبر به قبیله و دیار خود بازگشت و قوم خویش را به اسلام فراخواند.
علی اکبر (ع) جوانی خوش چهره و زیبا بود و از نظر فصاحت زبان و زیبایی رخسـار و خلـق و خوی به جـدش پیـامبر اکرم (ص)شبیه ترین افراد بود و در نیکی ها و خوبیها زبانزد عصر خویش بود. او عمر شریف خود را در عبادت ، زهد و کمک به مستمندان گذراند.
بطوری که در مدح وی گفته شده : هرگز چشمی همانند علی اکبر را ندیده است .
در زیارت آن حضرت می خوانیم : سلام بر تو ای راستگو ، ای شهید گرامی ، ای سرور پیشگام در جنگ که با سعادت زندگی کردی و با سعادت به شهادت رسیدی . ای کسی که در دنیا جز از کارهای نیک بهره مند نگشتی و جز به تجارتی سودمند مشغول نشدی...
روایت شده که قبل از عاشوار حضرت علی اکبر به همراه سی سوار و بیست پیاده به همراه عموی گرامیش حضرت ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال ، دشمن را از کنار فرات راندند و بیست مشک آب برای کاروان آوردند. حضرت سید الشهدا (ع) به اصحاب و اهل بیتش فرمود : از این آب بیاشامید و این آخرین توشه شما از این دنیا است و وضو بگیرید و غسل کنید و جامه های خود را بشوئید که کفن های شما خواهد بود..
در روز عاشورا پس از اصحاب امام حسین (ع) اولین کسی که از خاندان عصمت اذن میدان خواستند حضرت علی اکبر (ع) بودند...
امام به او اجازه داد و هنگامی که علی اکبر به سوی میدان حرکت کرد امام مایوسانه به قد و بالای فرزند برومند خویش نگریست و اشک ریخت ، صورت بر آسمان برداشت و عرض کرد : بارالها ! بر این قوم گواه باش که به جانب ایشان نوجوانی رهسپار است که در صورت و سیرت و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبرت محمد (ص) است و ما هرگاه مشتاق دیدار روی پیامبرت بودیم به چهره او می نگریستیم...
سپس خطاب به عمر سعد فرمود : تو را چه می شود؟ خدا نسل ات را قطع کند و سرانجام کارت را نا مبارک گرداند و پس از من کسی را بر تو مسلط سازد که تو را در بسترت بکشد ، چنانکه نسب مرا قطع کردی و خویشاوندی مرا با رسول خدا (ص) رعایت نکردی.
جناب علی اکبر (ع) همچو شیری غران وارد میدان جنگ شد و این رجز را می خواند :
اَنَا عَلیُ بنِ الحُسیِن بنِ عَلی نَحنُ وبَیتُ اللهِ اَولی بِالنَبی
اَضرِبُکُم بِالسَیفِ حَتی یَنثَنی ضَربُ غلام هاشمی عَلَوی
ولا یَزالُ الیَومَ اَحمی عَن اَبی تاللهِ لا یَحکُم فینا ابنُ الدَعی
منم علی فرزند حسین فرزند علی
به کعبه سوگند که ما سزاوارتر به پیغمبریم
آنقدر با شمشیر شما را خواهم زد تا شمشیر خم شود
زدن جوان هاشمی که علوی است
و امروز پیوسته از پدرم دفاع می کنم
به خدا سوگند که زنا زاده بر ما نمی تواند حکومت کند
ایشان دلاورانه با کوفیان جنگید بطوری که سپاه دشمن از بسیاری کشتگان به ضجه افتادند ! او با تشنگی که داشت و از آن رنـج می برد و قدرت او را کاهش داده بود یکصد و بیست نفر را به خاک و خون کشید و در حالی که زخمهای بسیار برداشته بود به سوی پدر برگشت و عرض کرد: ای پدر تشنگی و سنگینی اسلحه مرا ناراحت ساخته ، آیا ممکن است مرا به جرعه آبی سیراب سازی تا در مبارزه با دشمنان نیرو گیرم ؟
حضرت با حالت گریه فرمود : فرزندم !بر محمد و بر علی و بر پدرت سخت است که ایشان را بخوانی و پاسخ ات ندهند و از آنها درخواست کمک نمایی پس کمکت نکنند. پسرم زبانت را بیرون آور.
سپس حضرت زبان فرزندش را مکید و انگشتر خود را به او سپرد و فرمود : این انگشتر را در دهانت بگذار و به نبرد با دشمن بازگرد که بزودی جدت با جامی سرشار از نوشیندنی که پس از آن هرگز تشنگی نیابی تو را سیراب خواهد کرد.
جمع زیادی از دشمن را که عدد آن را تا دویست گفته اند کشت ، تا آن که مُرَه بن مُنقَذ از کمین بیرون جست و ضربه ای سنگین بر سر مبارک آن حضرت زد . دیگر سربازان دشمن نیز به او حمله کرده و هر یک با شمشیر یا نیزه، بدن شریف ایشان را مجروح ساختند.
آن حضرت که دیگر توان جنگیدن نداشــت افســار اسب را رها کرد. اسب ، او را در میان لشگر دشمن از این سو به آن سو می برد و آن سپاه جنایتکار هر کدام زخمی بر پیکر بی جان او وارد می ساخت بطوری که جسم مقدس اش پاره پاره شد و در حالی که آخرین نفس های خود را فرو می برد فریاد زد: سلام بر تو باد ای پدر ، اینک جدم رسول خدا حاضر است و مرا از جام خویش سیراب فرمود و می فرماید:
ای حسین در آمدن شتاب کن که جام دیگری برای تو آماده است. امام (ع) بالای سر جوان لاله گونش آمد و صورت بر صورت او نهاد و فرمود : خداوند قاتلان تو را بکشــد، امام در حالی که اشــک می ریـخت می فرمود : ای فرزند بعد از تو خاک بر دنیا. در این هنگام حضرت زینب (س) از خیمه بیرون آمده و به سوی علی اکبر می دوید و در حالی که بشدت می گریست خود را بر روی جنازه خونین فرزند برادر انداخت.امام (ع) خواهر را از روی جنازه اکبرش بلنـد کرد و بـه خیمه اش بازگرداند و به جوانان بنی هاشم فرمود :
برادر خود را بردارید . آنها بدن نازنین علی اکبر(ع) را برداشته و در خمیه ای که در جلو آن جنگ جریان داشت ، قرار دادند.
سلام و صلوات خداوند بر تو باد ای اول کشتگان اهل بیت حسین(ع) و لعنت و نفرین بر قومی که خونت را بناحق ریختند و پیکرت را پاره پاره کردند.
الـــلــهــم الـــعــن مُــرَه بن مـُـنـقـَذ
- ۹۴/۰۷/۲۹
- ۳۵۹ نمایش