شعر بسییییییییار زیبا...
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ
دوستان این شعر رو اصلا از دست ندید و حتما به ادامه مطلب برید...
قضیه از این قراره که یه آقا پسری به یه دختر خانومی فقط و فقط سلام میکنه...
.
.
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
میدهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
- ۹۳/۰۲/۰۵
- ۳۹۶۶ نمایش